
مفاهیم "کار"، " "از خود بیگانگی" و "هستی اجتماعی"، از نگاه کارل مارکس " ... از نگاه مارکس میشود این تعبیر را داشت که آنچه باعث تحریک آگاهیِ هستی شناسانهی آدمی میشود (یعنی آن آگاهیای که به وسیلهاش، انسان میتواند از وجود خود و چیزهای دیگر در جهان با خبر شود) و اصلا به واسطه آن به کار افتد، «کار» و تولید و یا این طور بگوییم هر آن چیزی است که از «کار و فعالیت آدمی» سرچشمه میگیرد؛ چرا !؟ چون در پسِ هر کاری که باعث به وجود آمدن چیزی در جهان شود، روابطی اجتماعی شکل میگیرد. اینکه همچون ایدئالیستها دائماً با خود بگوییم تفاوت انسان با سایر موجودات در شعور و آگاهیِ اوست، این سخن کمکی به درک این واقعیت نمیکند که از طریق کارِ بازاندیشانه است (کارِ هدفمند، از این هدف باخبر و آن را در ذهن به تصور آوردن) که آگاهی و شعورِ آدمی...