
دیدن نوعی شدن است، آزاد شدن از بصریت حاکم، بازیافت بصریت در تغییر ، بکار انداختن دیدن اولیه همانند یک آوا، احساسات و گرایشات گنگ هنرمندانه ، دیدن را تاب بیاوریم. دیدن را به مسیرها ی رفته و کوبیده نکشانیم. مرگ بصریت دگرگونی و زنده شدن نگاه است. آزادی نگاه از بصریت، نگاهی آزاد و شاعرانه ، میل به نگاه تازه از نفسِ دیدن، اسطوره نکردن نگاه ، دیدن را در بصریت اسطوره ننمائیم . گریز از حاکمیت بصریت ، دیدن شوریدگی است، خاطره است وبعد تغییر دهنده زندگی.اثر هنری چالش فی مابین دیدن و بصریت ، دربدو امر غیر هنری بنظر میرسد ولی نهایتا هنری است.دیدن در ارتباط با جهان رخ میدهد و رخداد، سوژه را پشت سر می گذارد. اثر هنری را به شناسنامه منتصب ننماییم، آنرا ببینیم و آنرا به معنائی اقتدارگرایانه نسپاریم. برای کسی که خانه ای برای زندگی ندارد، دیدن، آفریدن، خانه وی است. باید...