
سحر جعفرصالحی، مریم جعفرصالحی هر بار در بازگشت از سفر به خاطرات مبهم کودکیمان و در جستجوی «بهشت گمشده»، راهی سفری دیگر میشویم. سفر به روستاها. روستاهای کلاردشت برای نسل ما (نگارندگان) و نسلهای پیش از ما، سرشار از حسرت است. حسرت تپهها و درههای سرسبز، هیاهوی مردمان در کوچه پس کوچههای خاکی روستا، هیهی چوپانها و دستان پینهبسته کشاورزان، عطر نان و کاهگل که از دریچههای چوبی خانهها در فضای ده میپیچید و در راه مزرعههای گندم گم میشد. به باور ما، برای نسل ما، هنوز دستمایههای خیال توان مبدل شدن به واقعیت را دارد. هر چند از آن واقعیت، تنها دیوار شکسته و گنجهای کنج خرابهای به جای مانده باشد. اما نسلهای بعد، گرفتار ناهمگونی بافتهای فرهنگی، محیط زیست تخریبشده و طرحها و سازههای نامتجانس، بیتاثیر از نشانهها و انگارهها، راهی به جهان ما ندارند. جهانی که با همه مشقتها و رنجهای ناشی از فقر و کار و...