
مریم قرسو نخستین دیدار من با باباغلام مارگیری، بابازار ِ روستای گرازویه در نزدیکی میناب، در سال 1385 بود. وقتی که برای مدتی کوتاه توانستم از کار و درس مرخصی بگیرم و چند روزی به دیار زار و زاری ها بروم. به همراه دوستی هنرمند و بومی از بندرلنگه عازم میناب شدیم و از آنجا به روستای تفتیده ی گرازویه رفتیم. هوا به شدت گرم بود و شهریور ماه تنها زمان فراقت من، و بنابراین چاره ای جز صبوری و تحمل تیغ آفتاب نداشتم. گرازویه روستایی است کم جمعیت، آرام، با درختانی تنک و خیابانهای خاکی. خانه ی باباغلام مارگیری رو به شرق، خانه ای کوچک و با صفا است که با پرده های گلرنگ آراسته شده است. همسری بسیار کم حرف و هنرمند دارد که تمام عصرها وقتی گرمای آفتاب کم می شود، در سایه ی درخت بزرگ روبروی در ورودی خانه، می نشیند و تار و پود نخ...