طرح معراج شریفی
آيتى مترجم قرآن و نهجالبلاغه و آثار سترگى چون تاريخ ابن خلدون است كه در کنار شرح خمسه نظامى ، مخزنالاسرار، خسرو و شيرين، ليلى و مجنون و هفتپیکر به شرح منظومه مانلى، مرغ آمين ، پادشاه فتح و چند شعر بلند ديگر نيما نيز پرداخته است...
- مترجم، نويسنده و پژوهشگر
- تولد ارديبهشت سال ۱۳۰۵ در بروجرد
- درگذشت 20 شهریور 1392
- ورود به دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران 1325
- انتقال از خرمآباد به تهران در مهر 1330
- ده سال سردبیر ماهنامه آموزشوپرورش
- بازنشسته در 1359
کتابشناسی
- کشتی شکسته (ترجمه)
- تحریر تاریخ وصّاف، ۱۳۴۴
- آمرزش ابوالعلا معری (ترجمه)، ۱۳۴۷
- دربارهٔ فلسفهٔ اسلامی: روش و تطبیق آن، نوشتهٔ ابراهیم بیومی مدکور، ۱۳۶۰، انتشارات امیرکبیر، بازنشر در ۱۳۸۷ توسط انتشارات نگاه
- گزیده و شرح خمسه نظامی، ۱۳۵۵–۱۳۷۳
- تاریخ ابنخلدون (العبر)، ۱۳۶۳–۱۳۷۱
- شکوه قصیده، ۱۳۶۴
- تاریخ دولت اسلامی در اندلس، محمّد عبداللّه عنان (ترجمه)، ۱۳۶۶–۱۳۷۱
- قرآن مجید (ترجمه فارسی)، ۱۳۶۷
- شکوه سعدی در غزل، ۱۳۶۹
- شرح و ترجمه معلّقات سبع، ۱۳۷۱
- الغارات در حوادث سالهای معدود خلافت علی (ع)، ۱۳۷۱
- گنجور پنج گنج، ۱۳۷۴
- شرح منظومه مانلی و پانزده قطعه دیگر، ۱۳۷۵
- بسی رنج بردم، بازنویسیشده از فردوسی، ۱۳۷۶
- شاهنامه بنداری، ۱۳۸۰
- قصه باربد و بیست قصه دیگر از شاهنامه، ۱۳۸۰
- معجمالأدبا، یاقوت حموی (ترجمه)، ۱۳۸۱
- داوری حیوانات نزد پادشاه پریان (ترجمه)، ۱۳۸۳
- گزیده شرح مقامات حمیدی، ۱۳۸۳
- ترجمهٔ معلقات سبع
- در تمام طول شب، شرح چهار شعر بلند نیما، ۱۳۸۳
در آستانه ۸۰ سالگى ، با آن درد پایی كه راه رفتن را سخت كرده، همچنان بعد از ۳۵ سالى كه از بازنشستگیاش میگذرد، مشغول كار است و نوشتن. هر ر وز صبح ساعت چهار بيدار میشود و در چهل سالى كه از درگذشت همسرش میگذرد، در تنهايى خانه كار را پى میگیرد تا ساعت هفت و هشت شب. دو روزى هم خود را از آن سر تهران به طبقه ششم ساختمانى در ولنجك میرساند و پشت ميزى در فرهنگستان زبان و ادب فارسى مینشیند تا در دل اين کوهها و برجهایی كه نماى اتاق او را كامل میکند همچنان به فرهنگ اين سرزمين خدمت كند.
عبدالمحمد آيتى با ريش و مويى سپيد كه تا سر شانههایش را میپوشاند ، بوى توتون پيپ اش را در اتاق میپراکند و آرامآرام میبردت تا گذشتههای دورش در بروجرد و مكتبخانه .آيتى در كارهايش نيز همواره به جریانهای نو پرداخته است، چه در شعرهايى كه نقد كرده، چه در داستانهایی كه براى ترجمه انتخاب كرده است.
آيتى مترجم قرآن و نهجالبلاغه و آثار سترگى چون تاريخ ابن خلدون است كه در کنار شرح خمسه نظامى ، مخزنالاسرار، خسرو و شيرين، ليلى و مجنون و هفتپیکر به شرح منظومه مانلى، مرغ آمين ، پادشاه فتح و چند شعر بلند ديگر نيما نيز پرداخته است. او در عين حال كه در «شكوه قصيده» از لامعى گرگانى تا کمالالدین اسماعيل را شرح كرده، در دورهای در مجله راهنماى كتاب مقالاتى در نقد شعر كسانى چون شاملو، مشيرى، سايه، آتشى ، رؤيايى ، نيرى و فرخزاد نوشته است. آيتى در كنار ترجمه آثارى از همينگوى ، تاگور و موپاسان به ترجمه كارهايى از ياقوت حموى و ابوالعلاء معرى نيز پرداخته و ضمن توجه به كار شاعرانى چون نظامى و سعدى از خواندن اشعار نيما، اخوان ، كسرايى ، زهرى ، شاهرودى و نادرپور هم لذت میبرد.
همهچیز از يك سرود شروع شد: يك نقطه، دونقطه، سهنقطه، يك زبر، يك زير ، يك پيش، دو زبر، دو زير، دو پيش، ه گرد ، ة گرد، عين مربع ، غين مربع، كاف كوفى، كاف لامى ، كاف سركج، ميم دم كش، نون قوسى، ى معكوس، مد بكشم، جزم بزنم ، تشديد را قرص بگيرم ، الف همزه را بهجای الف بشناسم، اگر نشناسم ۳۰ چوب كف پايى ، كف مشتى بخورم تا بشناسم… كودكان مكتبخانه آغاباجى اینگونه با دنياى الفبا آشنا میشدند و پس از تمام كردن جزء سیام قرآن مجيد كه به آن «عمجزء » میگفتند، قدرى نوشتن ياد میگرفتند. در بعضى مکتبخانهها تعدادى کتابهای فارسى مثل عاق والدين و گلستان سعدى هم درس داده میشد. آيتى كه از مكتبخانه آغاباجى به مکتبخانه همسر او ، ميرزا حسن مخلص ، رفته بود جزء بيست و نهم قرآن يعنى سوره ملك را شروع كرده بود كه او را به مدرسهای در نزديكى مكتبخانه به نام اعتضاد بردند. در مدرسه بهجای تشكچه، روى ميز و نيمكت مینشستند.
مرحوم مخلص براى اينكه شاگردانش را حفظ كند، يك زنگ شتر خريد و آن را از تير چوبى سقف آويزان كرد و هر وقت میخواست از شاگردان درس بپرسد يا اجازه بدهد نان پیچهایشان را باز کنند و بخورند، با چوب بلندش دو سه ضربه به زنگ میزد. اما صداى زنگ شتر هم نتوانست با زنگ تفريح دبستان مقابله كند و بازهم بچهها براى رفتن به مدرسه لحظهشماری میکردند.
در مهرماه سال ،۱۳۲۰ آيتى وارد دبيرستان شد.
در سال سوم كه درس میخواند گاهگاهی هم به مدرسه نوربخش يا مدرسه آقا، كه طلاب علوم دينى در آنجا درس میخواندند، سر میزد.
آن سالها حوزه علميه بروجرد حسابى داير بود. آیتالله بروجردى هنوز در بروجرد بود و طلبههایی از شهرهاى گوناگون براى استفاده از محضر استاد به آنجا میآمدند. آیتالله بروجردى، صبحهای تابستان زیر سایه درختى درس خارج میگفت كه شمار زيادى از طلاب در درس حاضر میشدند و اینها انگیزههایی بود كه آيتى را به درس طلبگى میکشاند. پس از گذراندن كلاس سوم دبيرستان، بنا بود به دانشسراى مقدماتى اهواز برود كه به مدرسه آقا رفت. شمارى از کتابها را در آنجا خواند و هنوز هم معتقداست كه کتابهای صرف مير و شرح تصويف و انموذج از کتابهای خوب براى آموختن صرف و نحو هستند.
سالى را در بروجرد به خواندن درس گذراند و در مهرماه سال ۱۳۲۴ رهسپار قم شد و نزد بعضى از مدرسين، کتابهای مغنى و مطول و معالم را خواند، ولى درنگش در قم به درازا نكشيد و سال بعد براى تحصيل در دانشكده علوم معقول و منقول (الهيات فعلى) به تهران رفت.
در دانشگاه كسانى چون فروزان فر، شهابى، راشد، صديقى، عميد، مدرس رضوى، فياض و مشكوة از استادانش بودند كه آيتى دربارهشان میگوید: از خرمن دانش اين بزرگان كه كمتر همتايى داشتند، خوشه معرفت بسیار چیدم.
آنوقتها كسانى كه قصد داشتند دبير شوند، دورههای تعليم و تربيت را هم در دانشكده ادبيات میگذرانیدند كه در سال ۱۳۲۸ اين دوره براى عبدالمحمد آيتى كه شاگرداول شده بود به پايان رسيد. در مهرماه همان سال به وزارت آموزشوپرورش مراجعه كرد و به سمت دبيرى دبیرستانهای بابل استخدام شد و بلافاصله به محل خدمتش حركت كرد. آن روزها قصیدهای سرود: «گشت نمايان ز سر كندوان/ رشك چنان خطه مازندران»
نوشتن را از همان سال دوم تدريس شروع كرد. در بابل چند نمایشنامه نوشت، يكى به نام كاوه آهنگر و ديگرى به نام مرگ سقراط كه اين دو در سالن دبيرستان هم نمايش داده شد.
مدتى را هم در خرمآباد مشغول بود و بعد به تهران آمد. سه چهار سالى در اين شهر تدريس كرد كه گفتند بايد برود ساوه. ظاهراً در انتقالیاش به تهران اشتباهى پيش آمده بود. بهناچار در سال۱۳۳۷ به ساوه رفت و بهجای يكى دو سال، ده سال آنجا ماند. در اين شهر سالهای سختى را گذراند. همسرش هنگام زايمان به سبب نبودن امكانات از دنيا رفت و او با بچههایش كه دو دختر و يك پسر كوچك بودند تنها ماند. روزها در دبيرستان درس میداد و به خانه كه میآمد به كارهاى منزل و بچهها میرسید و بعد هم به نوشتن میپرداخت. در ساوه با همه گرفتاریهایی كه داشت براى مجلاتى مثل صدف، بامشاد، اميد ايران و راهنماى كتاب مطلب مینوشت و عضو هیئت تحريريه كتاب هفته هم بود. در همين شهر بود كه ترجمه و تحرير کتابهایی چون کشتیشکسته اثر تاگور، باتلاق نوشته ميكا والتارى، نويسنده فنلاندى، كالسكه زرين و مجموعه داستانهای از برادران گريم براى نوجوانان، ترجمه معلقات سبع و تحرير تاريخ وصاف را به پايان برد.
در سال۱۳۴۵ از طرف بنياد فرهنگ ايران كه دكتر خانلرى رياست آن را بر عهده داشت، پيشنهاد شد به تهران بيايد و در آن مؤسسه كار كند. فرصت خوبى بود، اما خيلى زود متوجه شد كه در تهران امكان رسيدگى به بچههایش را ندارد. به ناچار تقاضاى بازگشت به ساوه را كرد. مهرماه سال۴۶ به گرمسار منتقل شد. دو سال هم در آن شهرستان درس داد. در اين مدت به ترجمه تقويم البلدان (ابوالفدا) كه از منابع معروف علم جغرافى است موفق شد. در اين سالها مرحوم ايرج جهانشاهى از وزارت تقاضا كرد كه او را براى همكارى به دفتر انتشارات کمکآموزشی منتقل كنند. بنابراين دوباره به تهران آمد و از مهرماه سال ،۴۸ در مركز انتشارات آموزشى سردبير ماهنامه آموزشوپرورش شد كه تا سال بازنشستگى يعنى ۱۳۵۹ ادامه داشت. اما در تمام اين سالها نيز در دبيرستان شبانه خوارزمى، آذر و اسدى درس میداد. همچنين در دانشكده فارابى هفتهای چند ساعت براى استادان جوانى كه از كشورهاى ديگر آمده بودند، متون داستانى ايرانى تدريس میکرد و مدتى هم در دانشكده دماوند، زبان و ادبيات عربى درس داد.
عبدالمحمد آيتى هيچ كتابى را بهصورت سفارش، تأليف يا ترجمه نكرده است. هميشه كارى را به دست گرفته كه خودش میخواسته است و دراینبین به ترجمه بيشتر پرداخته، چراکه معتقد است ما در اين زمينه نيازمند كاريم. میگوید: «ترجمه دریچههای فرهنگ ملتها را بهسوی هم میگشاید و در كشور ما هم سابقه ديرينه دارد.» آيتى كه بيشتر از عربى ترجمه میکند، متون قديم را از خواندن کلیلهودمنه عربى نوشته شروع كرده و با شرحهایی كه بر شعرهاى قديم عربى مثل معلقات و ديوان منتبى يا مقامات حريرى ادامه داده است و عربى معاصر را هم، كه از سالهای دانشكده شناخته بوده، با مطالعه کتابهای نويسندگانى مثل جبران خليل جبران و داستان نويسان معاصر عرب ادامه داده است.
اما آيتى گرايشش به ادبيات را تا حدى متأثر از دکتر عبدالحسین زرینکوب میداند كه دبير ادبياتش بوده است. آن سالها زرینکوب، جوانى كه با سرى تراشيده به كلاس درس میآمد، ادبيات فارسى، جغرافيا و زبان فرانسه درس میداد و عربى را هم خوب میدانست. آيتى در خاطراتش از اولين ديدار با زرینکوب مینویسد: «معلمان ديگر غالباً درس را قبلاً مطالعه نكرده بودند، به يكى از شاگردان میگفتند بخواند، تا خودشان فرصت نگاه كردن به معانى لغات را پيدا كنند. ولى دبير جديد ما (دكتر زرینکوب) خودش متن را شمرده و واضح خواند. حتى یکجا هم «بلند» را « بٍَلند» ( به فتح ب) خواند. دانستيم كه بايد از او چيزهاى تازه ياد بگيريم.» آيتى آن سالها چيزهاى تازهای آموخت كه در ساليان تدريس و فعاليتش درزمينه تأليف و ترجمه و نقد بیدریغ در اختيار ديگران گذاشت. میگوید نوشتن عادتش شده است و درحالیکه حدود ۴۰ كتاب در كارنامه پربار خود دارد، همچنان در فكر درافكندن طرحى نو است.
پینوشت: در نگارش اين مطلب از كتابى درباره استاد عبدالمحمد آيتى كه توسط مركز «چهرههای ماندگار» به چاپ رسيده نيز استفاده شده است.
- این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد 1290 تا 1330 خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال 1383در قالب کتاب منتشر شده است.
- ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
- آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
دوست و همکار گرامی
چنانکه از فعالیت های داوطلبانه کانون «انسان شناسی و فرهنگ» و مطالب منتشر شده در سایت آن بهره می برید و انتشار آزاد این اطلاعات و استمرار این فعالیت ها را مفید می دانید، لطفا در نظر داشته باشید که در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان نیز وجود دارد. کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند.
حامی گرامی اطلاعات مالی کانون انسانشناسی و فرهنگ هفتهای یکبار در نرم افزار حسابداری درج میشود شما میتوانید شرح فعالیت مالی کانون را از طریق لینک زیر دنبال کنید.
https://www.hesabfa.com/View/