ضرورت درد برای هستی
داوید لوبروتون
برگردان : ناصر فکوهی ، فاطمه سیارپور
بدیهای این جهان همیشه
از خوبیهایش واقعیتر هستند
بوسوئه
مرزهای نوگرایی
دوگرایی با تقسیم انسان به دو پاره، روح و بدن، او را از بعد نمادینش محروم میکند و بدنی میسازد بدون انسان، بدون درونیت، بدون تاریخ، بدون ناخودآگاه، بدون میل و هوس، بدون عاطفه. بدن به این ترتیب به یک بیولوژی خالص تقلیل مییابد، یعنی به ارگانیسمی که بنیان موقعیت انسانی خود را از دست داده است؛ ابعاد حسی خود را.
از این رو، برای یک پزشک رویکرد نسبت به درد، همواره به گونهای متزلزل است، او اغلب با نوسانی روبروست میان پذیرش درد به مثابه یک «ضربه بدنی» یا یک «رنج روحی» گویی فرد، در هستی خود «روح» و «بدن» خویش را بر دو مسیر متفاوت تجربه میکند. این تقسیم انتزاعی میان فرد و بدن او، سرچشمه مشکلات زیادی برای درمان وکاهش دردهای انسان بوده است. احساس درد، به دلیل آنکه همواره ایجاد یک رنج کمابیش سخت میکند، نشان دهنده پیوند میان «روح» و «کالبد» است و تفاوت قائل شدن میان این دو این خطر را در بر دارد که وحدت وجود فرد در یکی از گسستهایی که بدین ترتیب به وجود میآید، از دست برود. رنج را به هیچ عنوان نمیتوان یک هاله «روانشناختی» به حساب آورد که یک ناهنجاری فیزیولوژیک را همراهی میکند، بلکه بخشی از بدن فرد است.
گاه وجود اطلاعات بیش از اندازه برای یک درمانگر که حتی دائم در حال مشاهده بیمار است، تأثیر یک پرده پنهانکننده را دارد، اما دیدن به معنای تکرار آنچه میبینیم، نیست. بلکه به بیننده امکان میدهد جهان را بر اساس مقولههای اندیشه خود، تفسیرکند. بدین ترتیب شناخت «علمی» از آنجا که دارای آگاهی انتقادی نبود تا مدتهایی طولانی سبب میشد پزشکان حاضر به پذیرش آن نباشند که کودک هم «رنج» میکشد و این امر به رغم آنچه با چشمهای خود شاهدش بودند یا اظهارات بیشمار کودکان اتفاق میافتاد و این خطر را برای پزشک ایجاد میکند که نسبت به رنج او بیتفاوت شده یا این احساس را به او القاء کند که رنج او از محدوده قابلیتهای پزشک خارج است. جداکردن بدن و روح منجر به آن میشود که گلایههای بیمار درست شناخته نشوند. گاه حتی به بیمار ایراد گرفته میشود که به اندازه کافی متوجه ارگانیسم درد خود نبوده و باید بالاخرتوجهش را به زخم واقعی خود برگرداند، بدین ترتیب سلسله مراتبی از نشانگاه، پهنه «ارگانیک» را جدا کرده و آن را در برابر «سایر بخشها» قرار میدهند که اعتبار چندانی برایشان قائل نمیشود چون فاقد نشانههای کلاسیک بیماری هستند، ولو اینکه رنج حاصل از آنها کمتر نباشد. پزشکی با بیتوجهی نسبت به رنج بیمار و با تمرکز صرف بر ارگانیسم، محدودیت خود را نشان میدهد. اما گونهای از درد که به آن «زاییده روح» اطلاق میشود زیرا با پارادایمهای تجربه زیسته درد انطباق ندارد و به اندازه یک رنج فیزیکی رنجآور است ولو آنکه سرچشمه آن در پیشینه زندگی بیمار پنهان مانده باشد. این امر نشان میدهد که موقعیت انسانی بر صحنهای به دور از عقلانیت قرار دارد که فایدهگرایی به دنبال آنست که دائماً خوشبختی را افزایش دهد و این کار را بر اساس یک آگاهی کاملا برون آمده «گفتار درباره روش» دکارت که با شفافیت خود را در فرمول «من میاندیشم، پس هستم» نشان میدهد، انجام میگیرد. دردر انسانشناس را وامیدارد منطقهای تحلیلی متفاوتی را وارد کار خود کرده و ابهام موجود و لرزش ناشی از احساس رابطه با جهان بیرونی را پنهان نکند و «احساسهای رنج» دادههای بسیاری بدون آگاهی کنشگر درون یکدیگر گره میخورند.
دوست و همکار گرامی
چنانکه از فعالیت های داوطلبانه کانون «انسان شناسی و فرهنگ» و مطالب منتشر شده در سایت آن بهره می برید و انتشار آزاد این اطلاعات و استمرار این فعالیت ها را مفید می دانید، لطفا در نظر داشته باشید که در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان نیز وجود دارد. کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند.
حامی گرامی اطلاعات مالی کانون انسانشناسی و فرهنگ هفتهای یکبار در نرم افزار حسابداری درج میشود شما میتوانید شرح فعالیت مالی کانون را از طریق لینک زیر دنبال کنید.
https://www.hesabfa.com/View/